پس از انتشار مقالهای در وبسایت
خودروبانک با عنوان "چرا توان ساخت موشک داریم ولی روی پراید درجا میزنیم"، یکی از کارشناسان سابق شرکتهای خودروساز داخلی، جوابیهای را برای خودروبانک ارسال کردهاند که در آن، دیگر مشکلات صنعت کشور را بیان نمودهاند.
مقاله اصلی را می توانید در
این صفحه مطالعه کنید.
در زیر میتوانید متن این کارشناس را عیناً مطالعه کنید:
نویسنده: محمدحسن علی اکبری
به نام خدا
متأسفانه پس از هربار انتخابات دولت در کشور ما، موج وسیعی از تغییرات در سطوح مدیریتی در کشور به راه میافتد و با توجه به دزد تلقی شدن تمام مسئولین دولت قبل، همه به مرور تغییر مییابند. البته این تغییرات تا لایههای بسیار پایین سازمانها نفوذ کرده و تا انتخابات بعد ادامه مییابد. اگرچه ممکن است واقعاً یک مسئول نالایق بوده و فرد جایگزین از کفایت بالایی برخوردار باشد، ولی مشکل اینجاست که تعمیم دادن بیلیاقتی گذشتگان و لیاقت تمام افراد جدید، باعث خسران عظیم کشور شده و همین موضوع است که باعث میشود هر 3 یا 4 سال یکبار، علیرغم تأکید مقام معظم رهبری بر اسناد راهبردی و بلند مدت، به نقطه آغاز میرویم و همه چیز را از نو شروع میکنیم. این درجا زدنها منشاء تمام مشکلات کشور ما در حوزههای اجرایی است. در ادامه به چند نمونه از هزاران اکتفا شده است:
- تمام پروژهها به علت تغییر مدیران و نگرش آنها و البته به علت تفکرات کوتاه مدت و غیراستراتژیک (چرا که هر مدیر نهایتاً 4 تا 5 سال امکان فعالیت در یک جایگاه را برای خود متصور است) یا نیمه کاره رها میشوند و یا اهداف ناچیز ولی زود بازده را دنبال میکنند.
- امکان ریشهیابی مشکلات به علت تغییرات زیاد مدیران وجود ندارد. تا یک مدیر جدید بخواهد در یک موضوع به سطحی از خبرگی برسد و بتواند ریشه مشکلات را بررسی نماید، تغییر میکند. همچنین چون مدیران جدید، مدیران قبلی را به بیکفایتی محکوم میکنند، به سراغ کارهای ظاهری و زود بازده میروند تا نشان دهند که تغییر مدیریتی انجام شده، مفید بوده است.
- افراد لایق کمتر امکان ارتقا مییابند. زیرا در یک بازه کوتاه، اهداف و مدیران مرتبط تغییر میکنند و روز از نو. لذا فرار مغزها اتفاق میافتد.
- ...
بحث را با ذکر یک داستان کوتاه ادامه میدهم:
"تیم ایران و ژاپن برای برگزاری مسابقات سالیانه قایقرانی تیمی به توافق رسیدند. هر تیم شامل هشت نفر بود. هر دو تیم برای رسیدن به بهترین نتیجه بشدت تلاش کرده بودند. در روز مسابقه، هر دو تیم در شرایط مساوی مسابقه را شروع کردند و ... تیم ژاپن با اختلاف یک مایل برنده شد.
حال و هوای تیم ایران خیلی سرد و بهت زده بود. مدیریت ارشد تیم ایران تصمیم گرفت تغییراتی انجام دهد تا تیم ایران برنده مسابقات سال آینده باشد. به همین دلیل یک تیم تحلیلگر برای بررسی اوضاع و ارایه راهکار و راه حل مناسب را به خدمت گرفت. بعد از تحلیلهای مختلف، تیم تحلیلگر کشف کرد که ژاپنیها هفت پاروزن و یک کاپیتان داشتهاند. درحالیکه تیم ایران یک پاروزن و هفت کاپیتان داشته است!! با رسیدن به این نتیجه حیاتی، مدیریت رویکرد حکیمانه دیگری را پیش گرفت: آنها تیم مشاوری را برای ساختاردهی مجدد تیم ایران به خدمت گرفتند.
بعد از چند ماه تیم مشاوران به این نتیجه رسیدند که تیم ایران دارای کاپیتانهای زیاد و پاروزنهای کم بوده است! بر اساس این تحلیل یک راه حل نیز ارایه شد. ”ساختار تیم ایران باید تغییر کند“. در نتیجه باید چهار کاپیتان توی تیم داشته باشیم که توسط دو مدیر هدایت شوند. ضمناً به یک مدیر ارشد و یک پاروزن هم نیاز است. همچنین پیشنهاد شد که محیط کار پاروزن تیم تغییر کرده و به یک محیط رقابتی تبدیل شود.
سال بعد ژاپنیها با اختلاف دو مایل برنده شدند! تیم ایرانی بلافاصله پاروزن تیم را بدلیل عدم کفایت و عملکرد نامناسب از کار برکنار کرد! اما به مدیریت به خاطر انگیزههای زیادی که در فاز آمادهسازی در تیم ایجاد کرد بود، پاداش و امتیازات لازم پرداخت شد.
شرکت مشاور یک تحلیل دیگر ارایه کرد که نشان میداد: استراتژی اتخاذ شده مناسب بوده و انگیزه لازم داده شده است، اما ابزار مورد استفاده باید بهبود یابد. لذا در حال حاضر تیم ایران در حال طراحی یک قایق جدید است."
با احترام برای تمام مدیران زحمتکشی که هنرمندانه (مدیریت یک هنر است)، عمر گرانمایه خویش را وقف آبادانی این مرز و بوم نمودهاند و نمونههایی از آنها را در گوشه گوشه وطن عزیزمان میتوان یافت، متأسفانه حال و روز صنعت ما در بخشهای دولتی (و البته صنعت
خودرو کشورمان) شباهت زیادی به داستان بالا دارد.
مدیری از خارج یک کسب و کار به آن صنعت تحمیل میشود. به دلیل عدم آشنایی با آن کسبوکار، تجربه کافی برای شناخت افراد شاغل در آن صنعت و درست یا نادرست بودن تفکرات و نظرات آنها را ندارد. لذا چون نمیتواند به مدیران آن مجموعه اعتماد کند و از طرفی چون آشنایانش یا تازه به دوران رسیدهاند و یا در دولت قبلی اخراج شدهاند، دست به تغییرات شدید مدیریتی میزند. مدیران و مسئولین تازه استخدام شده برای نشان دادن خود در این فرصت کوتاه به دست آمده از یکسو و مدیران و مسئولین قدیمی به منظور حفظ موقعیت قبلی از سوی دیگر، به هر نظر و پروژههای نادرستی تن میدهند و هرکس ساز مخالفی بنوازد، درست یا غلط، محکوم به حذف است. در این میان، بدنه اجرایی و زحمتکشان آن صنعت، نه وضعیت مالیشان بهبود مییابد و نه حرف و نظرشان به جایی میرسد.
اما وضعیت بدتر هم میتواند بشود. معمولاً رقابت بسیار شدید برای ورود مدیران جدید به کسب و کارهایی وجود دارد که سودآور و پربازده هستند. این امر با هنرنمایی که نه از همه، بلکه از بیشتر مدیران سراغ داریم و در پاراگراف قبل بدان اشاره شد، باعث پایین کشیده شدن پرچم صنایع سودده، یکی پس از دیگری هستیم.
این بلایی است که به جان بخشهای دولتی ما افتاده است. اما در بخش خصوصی وضع بهتر از این نیست. اگرچه ساختار مدیریتی در یک سازمان خصوصی، لزوما با تغییرات جامعه تغییر نخواهد کرد، اما کدام صنعتی را میشناسید که به طور کاملا ایزوله از کل جامعه، صفر تا صد تولید موارد اولیه تا فروش محصول را خودش در اختیار داشته باشد و هیچ قانونی بر او نافذ نباشد. لذا بحرانهای مدیریت دولتی به بخش خصوصی تأثیرات زیادی دارد و این تأثیرات معمولاً خانمان سوز است. زیرا که توان مالی شرکتهای خصوصی، محدود است.
در این دار و گیر شاهد کسب و کارهایی هستیم که سعی میکنند از آب گل آلود ماهی بگیرند. وفور شرکتهای غیرمتخصص مشاورهای، برگزار کنندگان سمینارها و دورههای آموزشی که بعضاً با ترجمه چند مقاله و بدون مطالعه، هزینههای سنگینی را بر دوش سازمانها تحمیل میکنند و نیز برگزار کنندگان جشنوارهها و مسابقات بیفایده و بی بازده، از این دستهاند که با غبار آلود کردن فضا، امکان تشخیص شرکتهای با صلاحیت را از ناصالحان مشکل مینماید.